سوی جانان

ساخت وبلاگ
هوای اتاق آکنده بود از بوی نم و عرق . چند دانه شن را از روی زخم کنار لبش با پشت دست پاک کرد و همانطور که با دست دیگرش بازوی وبلاگ جاوید کلمه را می فشرد آب دهانش را قورت داد . خون دهانش را به هم فشرد ، گس بود و ش سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sooyejanano بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:54

بعد از ظهر همان روز دریکی از محلات حاشیه نشین شیراز به عقد مردی در آمد که به نظرش عجیبترین مرد دنیا بود. مطلقا حرف نمیزد فقط در جایی که ایستاده بود مدام تکان میخورد و آرام و قرار نداشت. موقع امضاء صیغه نامه مادر سالخورده دست پسرش را گرفته بود و چند تا خط خطی روی کاغذ انداخته بود. معصومه از زیر چادر به سمت پدر نگاهی انداخته بود معلوم نبود پدر چه حالی داشت شاید چیزی بود میان تحیر و ندامت. سر انجام با همان قامت نحیف و درمانده جلو آمده بود و به نشانه ی خداحافظی دستی به سر شانه ی دامادی که هیچ شباهتی به داماد ها نداشت زده بود. یادش نمی آمد که جزچند بارآن هم به شکل اتفاقی تماسی با پدر داشته با این حال آن روز ذره ذره ی وجودش آغوش پدر را فریاد می زد شاید اگردخترش را در بغل می گرفت و وحشتش را در می یافت پشیمان می شد و از همانجا با هم بر می گشتند، چه بسا  او هم این شانس را داشت که مانند بقیه دختر ها در ده خودشان ازدواج کند ولی آخرین کلامی که از پدر شنید یک" مواظب خودتان باشید " ساده بود آن هم خطاب به همه ی جمع. این را گفت و رفت حتی به طرف دخترش هم نگاهی نینداخت .هنوز هم وقتی پاهایش سنگین می شد به یاد روزی می افتاد که با پیرزن و پسرش از محضر بیرون آمدند قادر نبود پاهایش را تکان دهد او مانده بود با دنیایی ازهراس و بهت. دلش میخواست آنقدر میدوید تا به دورترین مکان دنیا میرسید ولی با پاهایی سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sooyejanano بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 22:10

خیابان ها کم کم شلوغ میشد. بچه را در بغل گرفته بود و دنبال جای مناسبی می گشت، از روز های قبل کمی دیرتر میرسید ولی ارزشش را داشت. به یاد اولین روزی افتاد که به تهران آمدند. چند ماهه حامله بود، شوهرش به هم ریخته بود و مادر شوهرش که مغز متفکر خانواده به حساب می آمد میان آن همه شلوغی و رفت و آمد، هاج و واج به اطراف مینگریست. قرار بود که یکی از آشنایان برای شوهرش کار شب پایی در باغی که کارگاه تراشکاری در آن واقع بود پیدا کند کاری که هرگز جور نشد و آوارگی هایشان از همان جا آغاز شد. شیراز که بودند یک سالی در یک خانه قدیمی که صاحبخانه هر اطاقش را به یک خانواده اجاره داده بود ،زندگی می کردند و اموراتشان را با پاک کردن سبزی می گذراندند اما زندگی در تهران داستان دیگری بود نه توانایی رفتن به بازار روز تره بار را داشتند نه مشتری برای سبزی ها می شناختند نه خیابانها را. پیرزن سر انجام و ازسر نا چاری به تکدّی روی آورد. معصومه هم که حالا شکمش بر آمده شده بود می نشست کنار پیرزن و لیف و سنگ پا می فروخت. طی سه سال آینده سه بار دیگر هم حامله شد اما فقط همان اولی زنده ماند دخترک نحیف و رنجوری که بی دلیل گریه می کرد. معصومه دلسوزی مادرانه نسبت به او احساس نمی کرد. مدتها بود که به مواد رو آورده بود  گدایی می کرد و شبهایی هم میشد که در جایی غیر از به اصطلاح خانه ی خودشان می خوابید تا اینکه یک روز با پ سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sooyejanano بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 22:10

بدنِ دردناکش را تا آنجا که ممکن بود به هم فشرد، سپس دست دراز کرد و یکی از پاچه های بالا رفته ی شلوارش را پایین داد، هرچه بیشتر میماند حالش خرابتر میشد، پتو و به دنبال آن دو لایه ی پلاستیک را به آرامی کنار زد. اولین چیزی که دید پیرمردی بود که روی سکوی آجری که با نمد پوشانده شده بود میخوابید و طبق معمول ناله میکرد. خرابه ای که معصومه به همراه تعدادی مرد و زن در آن می خوابید فاقد پنجره، دَر و در چند سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sooyejanano بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 13:53

ترانه جلسه ی بعد درست سر زمان مقرر وارد اتاق دکتر شده بود .از همان ابتدا روی کاناپه درست مقابل دکتر سالک نشسته بود و با لحن دوستانه ای گفته بود: " دکتر هر سوال یا ابهامی که هست من آماده ی صحبت درباره اش هستم." دکتر سالک آشکارا ترانه را تحسین کرده بود و در پاسخ گفته بود که مطالب بسیار است اما هنوز جهت رفع پاره ای از ابهامات نیاز دارند که از روش خواب مصنوعی استفاده کنند. دکتر سالک بیش از هر زمانی ذه سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : دیگری,قسمت, نویسنده : sooyejanano بازدید : 12 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 18:28

  ترانه چشم هایش را گشود و سرش را به آرامی به طرف دکتر سالک چرخاند. _چیزی گفتم دکتر؟ منظورم این است که کمکی… دکتر از پشت میزش بلند شد ، عرض اتاق را با قدم های مردد پیمود و روی صندلی که کنار پنجره قرار داشت نشست . _بله کمک خوبی بود و باید به خاطر اعتمادی که کردی از تو تشکر کنم البته به جلسات بیشتری احتیاج داریم تا روند درمان را کامل کنیم به هر حال تصمیم با توست،فقط در گفتگوهایی که قبلا داشتیم اسمی از مردی به نام محمود و رابطه احتمالی که داشتید نیاورده بودی . دکتر منتظر بود که ترانه عکس العملی نشان دهد اما متوجه شد که او خونسردیش را هم چنان حفظ کرده است . _مطلب زیادی نیست فقط یک رابطه ی کوتاه مد سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : دیگری,قسمت,دوم, نویسنده : sooyejanano بازدید : 9 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:50

_بعد چه اتفاقی افتاد؟ ترانه آب بینی اش را بالا کشید و گفت: وحشتناک بود من داخل کمدی بودم و گوش هایم را محکم فشار میدادم تا چیزی نشنوم عین جهنم بود تا اینکه صداها قطع شد. دکتر سالک با تعجب پرسید: چطور صداها قطع شد؟ _نمی دانم فکر میکنم محمود راضی اشان کرد که ما را تنها بگذارند درست یادم نیست. _ترانه تو تمام جزئیات را به خاطر داری چطور اصل ماجرا را یادت نیست؟ _خب من چشمهایم را باز کردم و آن ها دیگر نبودند . _با محمود حرفی نزدی؟ _نه ، تمام راه برگشت تا خوابگاه را ساکت بودیم بعد ازآن هم خبری از او ندارم. _محمود هم هیچ وقت با تو تماسی نگرفت؟ _خیر ، فهمیده بود چه گندی زده و من به او بی اعتماد شده بو سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : دیگری,قسمت,سوم, نویسنده : sooyejanano بازدید : 14 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:50

_الان در مکان امن و راحتی هستی . من سعی دارم که تو را دوباره به گذشته ببرم به زمان دانشجوییت و آن وقتی که با محمود آشنا بودی. دکتر متوجه شد که با شنیدن نام محمود عضلات صورت ترانه منقبض شد. _دوست ندارم یادآوریم شود از او متنفرم . _ترانه این برایت خیلی خوب است و خودت هم باید کمک کنی، مطمئن باش که اجازه نمیدهم محمود هرگز به تو آسیبی برساند. _اما او… ترانه کلمات نا مفهومی را به لب آورد انگار زیر لب کسی را به کمک می طلبید . دکتر کمی جلوتر رفت تا حالات و احیانا کلماتی را ترانه به زبان می آورد بهتر بفهمد . _ترانه کسی به تو آسیبی نمی رساند جای نگرانی نیست حالا بگو بدانم الان درآن خانه هستید؟ همان خان سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : دیگری,قسمت,چهارم, نویسنده : sooyejanano بازدید : 16 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:50

باورم نمیشود که دارم این کار را با خودم میکنم ! انگار دیوانه شدم ! هِی یه چیزی بهم میگه نکن نرو ولی از طرفی… نمیدونم ، چی؟ نمیدونم ؟! اگر اینطوریه اگر شک دارم که باید دست نگه دارم باید همین الان دور بزنم و برگردم اینکارم البته نمیتونم بکنم اما میتونم که اولین ایستگاه بپرم پایین. اطرافمو نگاه میکنم سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sooyejanano بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 3:15

لبخندی از تلخی میزنم . - با گبی و مایک  قراراست تمرین گروهی این هفته را حل کنیم ، نمیدانستی ؟  کیفم را روی میز می گذارم و پهن می شوم روی صندلی . سعید هنوز ایستاده و همینطور که اطراف را می پاید سعی دارد دست به سرم کند  . -کجا قرار داری؟ چرا به من نگفتی ؟ ساعتش را نگاه می کند . -نگفتم ؟! طبقه سه ، گف سوی جانان...ادامه مطلب
ما را در سایت سوی جانان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sooyejanano بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 3:15